شاهین قلمبر shahin ghalambor به اشتراک گذاری در Facebook به اشتراک گذاری در Google+ به اشتراک گذاری در Twitter کتاب هدیه دهید

شاهین قلمبر shahin ghalambor

شاهین قلمبر دوست عزیزی که ناجوانمردانه شمع وجودش خاموش شد.   

 

مردی آرام، متین و مودب در آستانه 52 سالگی که بیست و پنجمین سالگرد ازدواجش را پشت سر گذاشته بود. برای پیگیری کارهای تحصیلی پسرش هنگام خروج از خانه با شلیک دو جوان کم سن و سال از میان پر کشید.

 

--------------------------------------------------------------------------------------------

 

شاهین عزیز هنوز باور نداریم!
آنچه از تو در یاد و خاطر ماست:


شنیدن این خبر برای دوستانی که شاهین عزیز را سالهاست می شناسند دوچندان عجیب و باور  نکردنیست. خلاصه بگویم مردی آرام، متین و مودب که پس از ۳۵ سال آشنایی حتی یک بار عصبانی شدنش را بیاد نمی آورم، چنان بی رحمانه در حیاط منزلش به قتل رسید که انصافا باور نکردنی نیست.

حداقل سالی یه بار می اومد مشهد. یه قراری با خودش داشت. نزدیک حرم یه جایی را اجاره میکرد و به تعهدی که با خودش داشت عمل می کرد. بعد زنگ می زد که من مشهدم. یا می اومد پیشم، یا من میرفتم پیشش. همدیگه را می دیدیم. آخرین بار خودش نتونسته بود بیاد خانمش اومد. به من نگفت که خانمش مشهده. بعد ها از دوست مشترکمون شنیدم که اومده و رفته. دلگیر شدم. فرصت نشد بهش بگم چرا؟ فرصت نشد بهم بگه چرا؟

افسوس دیگه نشد دیدارمون را تازه کنیم.

الان که به عکسای مشترکمون نگاه می کنم یا دست اون رو شونه منه یا دست من رو شونه اون.
آرش دیانی

-----------

شاهین عزیز رفتی و ما رو با تمام خاطرات قشنگی که باهم داشتیم تنها گذاشتی.

روحت شاد
احمد قشقایی

---------------

براي من كه اينطوره؛
عضو گروه خاصي در فضاي مجازي نيستم، و جز معدود گروه، مثل محفل مجازي خانوادگي، دوستان دانشگاه و دبيرستان جاي ديگه سرك نميكشم، البت ديدن بچه هاي دبيرستان كريم فاطمي اهواز چه در سالهاي دور، و يا نزديك، چه با ديدار و يا حضور در صفحه مجازي، صفاي ديگه اي داره.
حرف و مطلب خاصي توي اين گروه پيدا نميكني، نه دانشي افزون، نه فرصتي چشمگير، نه تغييري مهيج و نه اتفاقي خارق العاده، اما خب دنيا كه داشتن اين چيزها نيست، مثه اينكه دارم خودم رو با اين بچه ها ميشناسم.
انگار گمشده هاي زندگي م رو با نوشته هاي علي السويه هر كدوم شون مثل پازل پيدا و كنار هم ميچينم.
يكي دكتر حاذقي شده، يكي مديري سرشناس، ديگري مهندسي بالا رتبه و اون يكي يه كارآفرين موفق، ولي جالبه با اين عناوين توي دورهمي مجازي مون وارد نميشن.
همه ش شده صفا، تجربه خام دوران جووني، سبك بالي، بي توقعي، مرور خاطرات گذشته كه نفس رو توي سينه حبس ميكنه، به سلامتي هم ذكر نوشيدن، خنده از ته دل و آخ آخ آخ معرفت، معرفت رنگين كه توي زمونه خاكستري مون بد به دل ميشينه.
نسيم صبح بخير گفتن و طلب دعاي خير براي روزي ِ خوب از اين محفل ميوزيد و من در اين جولانگاه بي پروا پرواز ميكنم.
شاهين دوست خوبمون خط كش معرفت جنوبي ش رو براي سانت سانت زدن دوستي مون هر روز از توي كيف قلبش بيرون مياورد و عدد آرامش دوستي مون رو اعلام ميكرد.
درخواست آرامش و سلامتي چيزي بود كه براي خودش و همه مون دنبال ميكرد.
آخرين پيغام دوستم شاهين:

امید قهاری

------------

همچنان چشم به چشمان تو دارم ای دوست
گوشه چشمی بنما بر دل زارم ای دوست
هر شبم نقش تو ماه شب چشمان من ست
روزها در شب هجرت بشمارم ای دوست
 
وقتی به 35 سال پیش و ب دبیرستان کریم فاطمی اهواز فکر میکنم یاد و خاطره بهترین روزهای زندگی در کنار بهترین دوستان تداعی می‌شود. زمان ب سرعت گذشت و می گذرد لیکن یاد و خاطره دوستان خوبم هیچ گاه از خاطرم فراموش نمی‌شود. اما ناگهان بانگی برآمد ک شاهین رفت. واقعا شوک بزرگی بود و هست. هنوز ک هنوز پس از چند روز از انتشار این خبر باورش برای من و دوستانی ک شاهین رو میشناسند پسری محجوب، آرام و صادق جنوبی بسیار سخت، تنها آرزو میکنم ک این خبر تکذیب بشه و دوباره شاهین رو ببینیم.
جمال سعیدی

----------------
هر اون‌ چیزی که در مورد شاهین میدونم اینکه در لطافت روح و مهربانی این آدم همین بس که گذشت زمان و تغییر جایگاه اجتماعی هیچ وقت، خاکی بودن و صداقت روح و روان پاک اون رو ازش نگرفت. حتی زمانیکه شاید خیلی از ماها، خود من بخصوص، یادمون رفته بود کی بودیم و حالا کجای این زندگی‌ هستیم به یاد همه بود و یک تک دوستان زنگ میزد و یه ایموجی قلب و گل رز برات میفرستاد. آدمی که در بحبوحه ی نامردی و حسادت و تنفر و بی ذاتی، هر هفته برات از اون ور دنیا، موسیقی و گل میفرسته، نمیتونه اون میلیاردری‌ باشه که از گلوله بارون شدنش مخاطبان رسانه های مجهول الهویه احساس «حقش بود» بهشون دست بده. برای قضاوت کردن آدمای مرده لازم نیست که فیلسوف و روشن فکر باشیم، فقط لازمه که فقط برای یک لحظه خودمون رو جای اون آدمی بگذاریم که دیگه دستش از این دنیا کوتاهه تا بتونه به همه بگه من فقط با عشق تو این دنیا زندگی کردم. بله شاهین اهل عشق بود، اگر چه ۵۰ ساله بود و یک میلیاردر دزفولی.
البته که در این روزگار هستند کسانی که فقط از چشم و قلب جسم بی جان مردگان عاشق این قدر میخورن که دیگر «رنجکشی» براشون بی درد میشه
فرشاد قبه

-------------------

سلام شاهین جونم، خیلی دلم برات تنگ شده عزیزم، تو این چند روزه گذشته خیلی خیلی بیشتر دلم برات تنگ شده برادر، دوستم خیلی حرفا دارم که باهات بزنم ولی تا می‌خوام بگم بغض عجیبی گلوم رو میگیره و دستم به نوشتن نمیره، خلاصه که رفتی و ما را در دریای غم نبودنت غرق کردی، دلم لک زده برات پسر، تو عشق بودی عشق هستی و عشق می‌مانی عزیز دلم
بهشاد چنگیزی

----------------
    شاهین اسطوره شد. اسطوره‌ای فراموش ناشدنی.
مَردی سربلند و دوست داشتنی از دیار مَردستانِ خوزستان که در همه حال و تحت هیچ شرایطی خنده از قلب و لبش نیوفتاد
 و رفاقت در حق رفیقش را فراموش نکرد.
مطمئنم که روحش در شادی و آرامش است و مورد قرین رحمت الهی واقع گردیده.
خداوند طول عمر با برکت؛
و همانند شاهین مهربان؛ عزت روزافزون به بازماندگانش عطا فرماید.
همیشه در قلب همه مایی شاهین جان.
عباس طالبی

---------------

به زندگي مشغول بوديم ، سر به لاك ، با همه خوشي ها و ناخوشي ها ،
خاطرات گنگ گذشته رو در صندوقچه حافظه نگه داشتيم تا مبادا در مسير زندگي توقف كنيم و از جاده خارج بشيم
به ناگاه وزن كتابهاي دبيرستان روي دست ها سنگيني كرد ، بوي گرماي ظهر خيابونهاي اهواز هنگام بازگشت  به منزل به مشام خورد ، بوي تخته فرسوده نيمكت دبيرستان ، هياهوي زنگ تفريح ، شادي زنگ ورزش ، گرد هم جمع شدنها ، خنديدنها ، صورت تك تك دوستان ،

انگار تمام صندوقچه  مسدود حافظه به يكباره بار خودش رو در پرده چشمان ما خالي كرده بود

و همه چيز ريشه در يك خبر ، از يك نوشته نا باورانه ،

" شاهين رفت ، مظلومانه رفت ، نا باورانه رفت "

گويي چاشني تمام اون خاطرات شاهين بود كه حالا همه اون اونها رو ازاد كرده بود

بله شاهين رفت ،

حالا روحش و يادش و خاطراتش بدون هيچ مانع و خارج از مرز زمان و مكان ، براحتي
 به صندوق خاطراتمون پرواز ميكنه ،

شاهين رفت اما رفاقت رو جاودانه كرد
شاهين رفت اما رفقا رو دو چندان الفت داد

يادش هميشه گرم و صميمي در خاطر ما مونده
باور نميكنم رفته باشه
اصلا شاهين نرفت
شاهين تازه برگشت

روحت شاد ،
آرش سندیزاده
 

-------------------
شاهین عزیز
آنقدر مهربان و دوست داشتنی بودی که زود پرکشیدنت نتنها دوستان و همکلاسی هایت را بلکه همه بچه های دبیرستان پرخاطره فاطمی را متالم و اندوهگین ساخت
 
گویی یکی از اعضای خانواده خود را در مصیبتی جانکاه از دست داده اند.....
 
یقین دارم که نیکی مرامت و صداقت راستینت در این دنیای وانفسا و عهد سرشار از بی معرفتی و بدعهدی ، ضامن آرامش ابدی روح پاک و بی آلایشت خواهد بود ....
مهدی موسویون

 
شاهین جان:
توراربودند،
رفتی،
اما یادگار تو میان ما ،
سکوت صمیمیت،
آرامش حقیقیت،
و لبخند های ماندگارت 
خواهد بود،
یادت همیشه به نیکی پاینده باد.
علیرضا سلطانیه

شاهین عزیز  هنوز اون نگاه پر از آرامشت یادمه هنوز اون صدای آرامت تو گوشم هست هنوز یادم هست که وقتی کسی باهات صحبت میکرد چقدر به کلامش توجه میکنی و به اون شخص آرامش میدی جهت شنیدن نظراتت.شاهین عزیزم دوستم درسته که جسمت دیگر با ما همراه نیست اما یادت همیشه در خاطره ما هست.تحمل این غم برای ما خیلی سخت و برای  خانوادت خصوصا خانم ‌و بچه هات خیلی سخت تر است خدا بهشون صبر بده آمین
پیمان فهیمی

شاهین دوستی بود از کوچه معرفت ..... خیابان محبت ...... کوی عشق .... شهر مردان و سرزمین وفاداران .................. و رفیقی تا ابد  ......... رفیقی که رفتنش را باور نداریم و همیشه در قلب و یادمان زنده است
آرش کامفر


--------------

نمی دونم چی بگم، واقعا خبر ناراحت کننده ایه. خداوند رحمتش کنه و به خانواده و عزیزانش و به ما صبر بده.
علی عتابی

-----------

به همه دوستان مرحوم تسلیت می گم و امیدوارم روحش در آرامش باشه (که یقینا هست). به خانواده محترمش تسلیت می گم و امیدوارم عاملین این جنایت هر چه زودتر دستگیر و به مجازاتشون برسن
هومن قنبری

-------------

گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است. با اندوه فراوان
فرزاد مازیار

--------------------

بسیار حادثه دردناکیست. یادش همواره جاودان
محمد کوجک

----------------

خدا رحمتش کنه و به خانواده اش صبر بده. آدم نمیدونه چی بگم واقعا جای تاسف داره
رامین کسایی

-----------------

از سال 70 دیگه شاهین  را ندیدم تا دو سال پیش رضا اومد ایران و باهم رفتیم پیشش. هنوز همونطور آروم بود و با صدای آهسته صحبت می کرد.
آرش غریب دوست

------------


به همگی دوستان و بستگان مرحوم تسلیت عرض می کنم
کامران ظاهری

 

-------------

یکی از قوانینی که در زمان رضا شاه تصویب شد قانون روزهای تعطیلی مغازه ها بود.
به این ترتیب هرکس به خواست خود نمی توانست مغازه اش را ببندد، روزی رضا شاه در گذر متوجّه شد مغازه ای بسته است، ناراحت شد و دستور داد صاحب آن مغازه را پیدا کنند.
صاحب مغازه یک عرق فروش ارمنی بود.
شاه پرسید : پدر سوخته چرا مغازه ات را بسته‌ای؟
مرد ارمنی جواب داد قربانت گردم امروز روز شهادت مسلم بن عقیل است و من فکر کردم صلاح و معرفت نیست دراین روز عرق بفروشم.
.
يادم يه تيزي كش توي محله داشتيم كه ميگفت وقتي تيزي ميزني بايد فقط پيرهن طرف پاره بشه و پوستش خش بيافته، نالوطي و بي معرفتي و ناشيگريه كه طرف رو زخمي كني، يارو مرد نيست.
.
يادمه توي دبيرستان پسر دايي م اينا يه مواد فروش بود كه به همه مواد ميفروخت جز بچه هاي دبيرستان، و ميگفت دور از معرفته ادم دوستاش رو معتاد كنه.
.
ميگن روزی دزدی در راهی، بسته ای دزدید که در آن چیز گرانبهایی بود و دعایی نیز پيوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش برگرداند.
او را گفتند: چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند و من دزد مال او هستم، نه دزد دین.
تازه قديما ميگفتند قتل عمد يا ناموسيه و يا مال خوري، و قبل از اينكه قاتل مورد تعقيب باشه، مقتول مورد قضاوت قرار ميگرفت، چون ميدونستن كسي بيخودي حرمت نميشكنه.
.
توي قديما، خلافكار ها هم تا حدودي زيادي به اعتقادات مردم، شرايط جامعه، حرمت، مذهب و انسانيت توجه داشته و سعي ميكردن بدون خشونت خلاف كنن.
يه جورايي با معرفت بوده و يه مرامي داشتن.
.
اما حالا؛
انگيزه هاي قتل بسيار زياد شده و جامعه در اوج خشونت و عدم درك متقابل و تفاهم است.
سلاح گرم و سرد زياد، نعشه و ناشي زياد، گشنه و تشنه زياد، مانيك و پانيك زياد، بي ريشه و بي نيشه زياد، لامذهب و لامصب زياد، بي قيد و بي بيت زياد، زنگي و رومي زياد، نغمه ناجور و مغموم ناسور زياد، نالوط و جالوت زياد و همه و همه يه جورايي به جون هم افتادن.
در اين شرايط بروز اتفاقات ناخواسته زياد و ناخودآگاه مظلوم كشي باب، و قضاوت امري ظالمانه.
هفت روز از زمان نديدن ابدي شاهين گذشته ولي براي ما ديدن شاهين ابديه.
.
به وقت ٩٩/٠٩/٠٣.

اپکس